تفــــریحی اینچنیـــن و مرگـــی اینچنیــــــن...
و پیــام وزیر آموزش و پرورش (حاجی بابایی در واکنش به حادثه واژگونی اتوبوس دانشآموزان): از مســــئولانش بپرسید...
.
.
.
پ.ن: شب گذشته اتوبوس حامل دانشآموزان دختر بروجنی که از اردوی راهیان نور مناطق عملیاتی باز میگشتند...به دلیل تخطی از سرعت مطمئنه ...از سوی راننده اتوبوس... دچار سانحه شد... که طی آن 26 تن از دانشآموزان کشته و 18 نفر مجروح شدند...
...و چه می دانستند پدران و مادرانی که رضایت نامه فرزندانشان را برای این سفر امضــاء کرده بودند...!!!
کس چه می داند زمن جز اندکی
وز هزاران جرم و بدفعلی یکی
پ.ن : من همی آن دانم و ستار من ... جرم ها و زشتی کردار من
با دلی پر شده از زخم ، نمک میخوردیم
دوش وقت سحر از غصه ترک میخوردیم
مثل وقتی که دل چلچلهای میشکند
مرد هم زیر غم زلزلهای میشکند
زیر بار غم شهرم جگرم میسوزد
به خدا بال و پرم بال و پرم میسوزد
***
بوی نارنج و حناهای نکوبیده بخیر!
توی این شهر پر از دود سرم میسوزد
داغ دیدیم شما داغ نبینبد قبول!
تبری همنفس باغ نبینید قبول!
***
گاه گاهی به لب عشق صدامان بکنید
داغ دیدیم امید است دعامان بکنید
.
.
.
پ.ن : جانسوز ، پر درد. آذربایجان منتظر ماست بیا تا برویم
اول : دزدی مسلحانه از مرغ فروشی ... ( دیروز - جراید )
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
آخر : مردی به دلیل مشکلات مالی خود را در وسط خیابان دار زد ! ( امروز - جراید )
پ.ن : گرما رسیده بود به پنجاه درجه. وسط بیابون. عملیات کربلای پنج بوده گویا. فرمانده جوون ، پوتیناشو در میاره و رو میله های داغی که ولو شده بودن رو زمین واسه بقیه حرف می زنه. پاهاش از شدت تاول خون می پاشیدن بیرون. می خواسته نشون بده که اینم می فهمه و درک می کنه گرما رو
پ . ن دوم : رفته بود اصفهان. همین دو سه سال پیش. بسیجی ها دوره اش کرده بودن که هی فلانی تو اصلا تا حالا لباس انداختی رو شلوارت؟ اصلا تا حالا یه شب تو پایگاه بسیج خوابیدی؟ اصلا تا حالا رفته بودی جبهه؟
پ.ن سوم : اینا هنوزم هستن. اینا هنوزم زنده ان. اینا رو قدرشونو بدونین. دلشون گرمه به ثوابای بدون ریاشون. اینا خیلی عزیزن.
من به معجزه اعتقاد دارم، ولی معجزه به من اعتقاد نداره
.
.
.
.
پ.ن : ... انگار که دیدیم ، ندیدیم ندیدیم
من باهارم تو زمین
من زمینم تو درخت
من درختم تو باهار
ناز انگشتای بارون تو باغم میکنه
میون جنگلا طاقم میکنه
جویند همه هلال و من ابرویت
گیرند همه روزه و من گیسویت
از جمله این دوازده ماه تمام
یک ماه مبارک است و آن هم رویت
گفت : حاج آقا من شنیده ام اگر وسط نماز متوجه بشویم که یکی دارد دمپایی مان را می دزدد ، می توانیم نماز را بشکنیم و برویم دمپایی مان را بگیریم. درست است حاج آقا؟
گفت : درست است آقا. نمازی که حین اش ، حواست به کفش و دمپایی باشد ، اصلاً باید شکست!
در شهر مدتیست که در پیش پای تو
دیگر به احترام کسی پا نمی شود
این پرده های کرکره چون پلک پنجره
چندیست سمت آمدنت وا نمی شود
طعنه زده به دختر تو همکلاسی اش :
این سرفه ها برای تو بابا نمی شود
لذت بخش ترین تعریف از دعا
.
.
.
.
وقتی دعا می کنی، دعای تو از این جهان خارج می شود و به
جایی می رود که هیچ زمانی نیست. دعایت به قبل از پیدایش عالم می رود. دعایت
به آنجا که دارند تقدیرت را می نویسند می رود و تقدیر نویس ِ مهربان ِ
عالم، تقدیرت را با توجه به دعایت می نویسد.
دکتر حسین الهی قمشه ای
- الهی صد هزار مرتبه شکر !
- های دودره باز ! ... این که گفتی یه دفه حساب میشه ها ... گفته باشم !