اسباب کشی. از اینجا ، به اونجا.
این هم رسم روزگار است انگار برای یک نیمچه خبرنگار
که گاهی اینجا باشد و گاهی اونجا
http://zamanabadim.blogfa.com/
به مصداق ضرب المثل عربی «شرف المکان بالمکین» که کمتر ارتباط ظاهری با موضوع بحث داره
.
.
.
.
.
تو تلاش می کنی راه درست رو بری ، اما نمی تونی.
تو تلاش می کنی جایگاه صحیح رو داشته باشی ، اما نمی تونی.
تهِ تهِ ماجرا ، بازم همونی.
با همون علاقه مندیا. با همون دوستیا. با همون دیدگاه ها و با همون شیطنت ها.
.
.
پ.ن اول : البته خدا ممنونه که زور میزنیم جور دیگری نشون بدیم خودمون رو
پ.ن دوم : اکتسابی نیست گویا ، ذاتی است گویا !
در دلم افتاده بس غوغا و شور/ همچو ماهی در تنگ و بلور
.
.
این شعر پر وزن و پر مفهموم و پرشکل و شباهت رو یکی از شاعران به نام و اینکاره در وصف امام زمان سرودن. از جمیع دوستانی که علاقه مند به کار شعر هستن ، تقاضا می کنیم قبل از سرودن این در گرانبها در وصف امامان ، چند بیتی دست گرمی در وصف فک و فامیل بگن و بعداً وارد موضوعات جدی بشن.
.
.
پی نوشت : سروده محمود احمدی نژاد
من هیچوقت سر دو راهیا تصمیم نگرفتم، همیشه سر دو راهیا نصف شدم.
اینی که الان داره این نوشته رو پست میکنه یک هزار و بیست و چهارم منه.
خیلی وقته از بقیه خودم خبر ندارم. امیدوارم اونا روزای بهتریو تجربه کرده باشن...
.
.
.
.
.
پ.ن : از سالروز نصف شدنم هشت ماه می گذره ، لعنت به تو خاندان کریمخان زند. لعنت ...
ای نامه که می روی به سویش ...
.
.
.
.
الف ) از جانب من بکوب تو رویش؟
ب) از جانب من بزن تو طاقش ؟
ج ) از جانب من بکوب دیدگاه هایش را
د ) از جانب من ، بی خیال مملکت و شرایطش شو و هرچه دل تنگت می خواهد بگو
پی نوشت : از محمود به صادق ، از صادق به محمود
رمز عملیات : نابودی حیثیت ملت
تفــــریحی اینچنیـــن و مرگـــی اینچنیــــــن...
و پیــام وزیر آموزش و پرورش (حاجی بابایی در واکنش به حادثه واژگونی اتوبوس دانشآموزان): از مســــئولانش بپرسید...
.
.
.
پ.ن: شب گذشته اتوبوس حامل دانشآموزان دختر بروجنی که از اردوی راهیان نور مناطق عملیاتی باز میگشتند...به دلیل تخطی از سرعت مطمئنه ...از سوی راننده اتوبوس... دچار سانحه شد... که طی آن 26 تن از دانشآموزان کشته و 18 نفر مجروح شدند...
...و چه می دانستند پدران و مادرانی که رضایت نامه فرزندانشان را برای این سفر امضــاء کرده بودند...!!!
این زندگی، حتماً یه روی دیگه هم داره. رویی که ما نمی بینیم و قبل از ماها ، بزرگترامون تجربه اش کرده بودن.
رویی که تحریمی تهدید نمیکرده ملت رو،
بی تدبیری تهدید نمیکرده مردم رو،
رویی که توش همه چی یه شکل دیگه بوده،
نه ماست پرچرب هفت هزار تومنی و
نه روغن جامد بیست و پنج هزار تومنی.
روزایی که آمار تصادف ها توش هفت برابر ماه های قبل نبوده،
خودکشی ها چهار برابر نشده بوده و
طلاق پنج برابر نبود.
این زندگی، حتماً یه روی دیگه هم داره.
امروز ، راس ساعت 9 صبح ، خیابان سهروردی
راننده هشتاد و خرده ای ساله یک تاکسی درب و داغون : پسرم ؛ به نظرم کشور ما یک نوع مدیریت آنارشیستی رو سال هاست داره تجربه می کنه. توجه به زیرساخت های عوام گرایانه هم سرچشمه همین طرز فکره. نباید با نگاه پوپولیستی به داستان نگاه کنیم.
.
.
.
.
من :|
خواص بابصیرت :|
خواص بی بصیرت :|
نگاه عوام گرایانه به جامعه :|
از اقتصاد افتضاح ، سیاست اشتباه ، فرهنگ بی فرهنگ و ورزش اعتیادآور که بگذریم می رسیم به یک تفاوت بزرگ میان ماه ما تا ماه گردون.
اعتقاد به تلاش برای بهبود اوضاع در همین اوضاع و احوال درست نشدنی، نگاه قلبی خیلی از ماست اما واقعاً در شرایطی که مسئولان تصمیم ساز و مجری ، هر کدام بی تدبیرتر و نافهم تر از دیگری هستند ، آیا می شود امید داشت به آینده ای که قرار است ساخته شود آن هم به بهترین شکل و شمایل؟
به این ادبیات رایج شده این روزهای عالم کشورداری توجه کنید :
رئیس دولت : من جای شماها باشم ، روزنامه موزنامه نمی خونم. چیه اصن این مطالبی که دوزار نمی ارزه. چارتا آدم بیکار نشستن دارن مطلب می نویسن و نقد می کنن که آخرش چی بشه؟ روحیه شما رو خراب کنن. اصن ارزش نداره . جای شما بودم نه تیلیویزیون نیگا می کردم و نه روزنامه موزنامه می خوندم !
عضو کمیسیون «فرهنگی» مجلس : به شعر علاقه ای ندارم. به سینما علاقه ای ندارم . به ادبیات علاقه ای ندارم !
خیلیها این روزها
کرکرهها را کشیدند پایین
بی آن که پشت در چیزی بنویسند
درگذشت نابهنگام کی
با نهایت تاسف که چی
حسش نبود حتا بگویند
تا اطلاع ثانوی
.
.
.
.
پ.ن : پیرمردی که اومد تو قصابی جلوی چشم اون همه آدم، 1500 تومن گوشت خرید و 500 هم چربی. پول مچاله اش رو داد و رفت ...
یکی از ساده ترین راه های اثبات حقانیت آدم های دروغگو ، تاکید بر جزئیات است.
روانشناسان این تاکید را محور تمرکز فکری بر قلب و روان طرف مقابل و البته راهی برای تفکر بیشتر در نزد دروغگو عنوان کرده اند.
.
.
.
به زبان ساده تر ، کسی که می بنده ، ریز و دقیق می بنده
.
.
.
پی نوشت: ما در مجموع هفتصد میلیارد و چهارصد و پنجاه و سه میلیون و دویست و شصت و هشت هزار و صد و دوازده دلار به مردم تهران و مدیریت پایتخت کمک کرده ایم !
از مرگ نمی ترسم
من فقط نگرانم
که در شلوغی آن دنیا
مادرم را پیدا نکنم
.
.
.
.
.
پ.ن : میلادت مبروک