روزی نامه

وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت...

روزی نامه

وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت...

شهر بی دفاع

این سیل سهم خانه های ما بود

اگر شهر همان شهر سابق بود!!!
.
.
.
.
پی نوشت : در دفاع از تلاش ها

شنبه شروع هفته اس...

دِموی جهنم، همین صبح شنبه سرکار رفتنه به ابوالفضل !

راس امور

کار بیهوده نمی کنه این آقا. این رو مطمئن هستم. دلیلی پشت کاراش هست.

.

.

.

پ.ن: لطفاً قبل از فحش دادن ، کمی تکان دهید !

وصایا الاِم جی

پس نوشت : اصولاً بعضی اوقات ، همونه همیشگی نبودن بهتر از همونطوری باقی موندن هست.


این رو نه امروز و دیروز که سال ها است در نوع رفتار و پیرایش و نگارش زندگیم رعایت می کنم. 


گاهی تصور می کنم شاید بهتر باشه نه اونطوری باشم که خیلی ها متصور هستن و به خیلی از دوستای خوبم هم توصیه می کنم ، منش و روش زندگیشون رو متفاوت از قاعده های سفت و سخت و محکم معمول پیش ببرن.

.

.

پ.ن: خود واقعی بودن ، یه تجربه شیرین اما نایابه !

وَللَـه که بی تو شهر، خود را حبس می‌کرد

رفتی...


لَقَد...


ماندم ...


خَلَقنا...


فی کبد را ...


از بر شدم ...


تا رنج انسان را ببینی...

.

.

.

پ.ن : سوره بلد آیه چهار

یه مرد بود ، یه مرد

ننه علی مُرد


ننه ی علی مُرد


پی نوشت : مادر شهید بود ، از اون مادرای واقعی 



ما اینطور آدمایی هستیم

این همسایه روبرویی یه زن و شوهر جوونن ، خیلی شادن ، عاشقن به معنای واقعی.

تا حالا زوج اینجوری خوشبخت ندیدم.


مثلن صب که از خواب بیدار میشن ، اول یه سِری دنبال‌بازی می‌کنن عین بچه ها ! بعد پسره آماده میشه بره سرکار ، درو باز میکنه، کلاه کاسکت رو سرشه ، لقمه‌ی نون و کره‌شم دستشه .

دختره میاد تا دم در، بازم میگن و می‌خندن.


یا یه وختایی صدای دختره میاد تو راهرو ، جیغ می‌کشه که : صـــبر کن منــــــــــــــــم بیــــــــــام. بعد میپره ترک موتور و میرن.


همسایه‌های دیگه میگن اینا چرا اینقدر خل و چلن؟
ولی من میگم عاشقن . عین تو فیلما .


دلم می‌خواد یه روز بهشون بگم سلام خوشبختا.بعد به مرده بگم رفیق ، الله وکیلی تا تهش همینطوری باش. همینطوری مرد بمون

چشم به هم زدن ، آغاز شد

اولین حرکت : نیم دست از جلو نظام


اولین حرف: خر بیا ، آدم برو


اولین نکته : تنبیه برای همه ،پاداش برای یک نفر


اولین غذا : کوفت هم نمی دیم بهتون روز اول

.

.

.

.

پ.ن :اولین های روز اول آموزشی. 

انتخابات نفرمایشی

کفاشیان : کنار نمی کشم چون مجمع از من خواسته تا شرکت کنم.


عزیز محمدی : به خواست مجمع آمدم ، پس انصراف نمی دهم.


قریب : من با اعضای مجمع برای حضورم صحبت کردم پس دلیلی ندارد کنار بروم.

.

.

.

پ.ن: مجمع رو خوب میان

پا طلا

فقط یه ایرانی می تونه دو سال بره سربازی و بیست و دو سال خاطراتش رو تعریف کنه...

پامرغی

بند چهار - تبصره دو : مشمولین محترم در روز مراجعه موهای سر خود را با شماره 4 اصلاح و با ظاهری ساده و متشخص به پادگان مراجعه کنید. 

.

.

.

.

پی نوشت : از امروز، 5 روز

بازگشت

غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت


پیاده آمده بودم ، پیاده خواهم رفت


طلسم غربتم امشب شکسته خواهد شد


و سفره ای که تهی بود ، بسته خواهد شد ...

پا بکوب

میخام یه فیلم بسازم..


داستان یه پسره که مشموله و راه میفته میره تمام پسرایی که معاف شدن رو ترور میکنه

سیر تو سیر

ورزش را دردی اگر باشد خوش است 


انگار 

.

.

.

.

پ.ن : انتخابات فدراسیون فوتبال داره خنده دار می شه

بیچاره

هیچی نیست توی چشاش 


توی چشای مردی که روبروم نشسته توی مترو


شک ندارم 


الان اگه بیفتم بمیرمم از جاش تکون نخوره


لعنتی


واقعا توی چشاش هیچی نیست


بیچاره من

بیچاره زنش

بیچاره بچش

بیچاره کشورش ...