روزی نامه

وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت...

روزی نامه

وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت...

بی صلوات عبور نکنید

آقا این باشه یه سند واسه روزایی که یه کاره ای توی این مملکت شدیم ؛ البته اگه گلچین روزگار نچینه مارو

.

.

.


اسم اتوبان ها رو عوض کنم شاید ؛ می خوام اسم شخصی رو خیلی هاشون بزارم. اتوبان ستاری رو بزارم مدرس ، مدرس رو بزارم باکری  ، باکری رو بزارم همت و حکیم رو بزارم کامبیز. یه خیابون هم می ذارم به نام بابام: خیابان غلام حسین. پدرم آخه واسه این مملکت زحمت کشیده. جوونیشو تو این مملکت داده. زانوهاش تو همین مملکت آب آوردن و چشماش همین جا بوده که ضعیف شده.


این جا؟ «خیابان غلام حسین» لطفاً با حوصله برانید ؛ از غلام حسین نباید سرسری عبور کرد.

نظرات 3 + ارسال نظر
آبجی یکشنبه 28 خرداد 1391 ساعت 14:57

فدای پدر مهربونم بشم من

سعید محمد پور یکشنبه 28 خرداد 1391 ساعت 14:57

خدا حاج آقا رو واسه همه مون حفظ کنه. ایشون از بزرگان زندگی ما هستن که باید حالا حالاها ازشون کسب درس کنیم.

حسام یکشنبه 28 خرداد 1391 ساعت 14:58

هر وقت شهردار شدی این کار رو بکن. هر چند الانم کم دوست و آشنا ندارین شما اونجا. خاندان شما تقریباً نصف شهرداری رو قبضه کرده رفته

با این عصبانیتی که شما گفتی دوست من ، شهردار هم بشیم جرات نمی کنیم این کار رو بکنیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد