روزی نامه

وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت...

روزی نامه

وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت...

آشخوری

دو برادر 


یکی خدمت مکتوب خلق کردندی و دیگری خدمت سربازی 



پ.ن : از الان یک هفته مونده که برم و برنگردم

حواست هست؟

می دانیم چه نمی خواهیم


اما


کاش بدانیم چه می خواهیم ...

امروز با ورزش

امروز 22+1 بهمن ماه است.


امروز خداوند کولینا را آفرید.


امروز من عاشق اولین کچل بدترکیب شدم.


امروز ورزش معنای دیگری پیدا کرد.


امروز ورزش با کولینا برای من معنای دیگری پیدا کرد.


پی نوشت : پیرلوییجی کولینا ، همون داور کله طاس ایتالیایی در یک چنین امروزی به دنیا اومده

های

به نام خدا


یکشنبه خر است


پایان

ترا گمه

چقد جنگلَ خوسی، ملت و َسی، خسته نُبُستی، می‌جان جانانا، 


تَرا گَمَه میرزا کوچک خانا


خدا دانه که من،نتانم خفتن، از ترس دشمن،می دل آویزانا، 


ترا گمه میرزا کوچک خانا 


چِر ِه زوتر نایی، تندتر نایی،تنها بنایی، گیلان ویرانا، 


ترا گمه میرزا کوچک خانا 


دربی نامه

این وری ها : ده دقیقه جهنمی


اون وری ها : به کتف چپمون که وا دادیم


یه وری ها : دعوا سر لحاف ملا است؟ 

آسوده کسی که ، خر است ....

رفتیم گشتیم بی ربط ترین و غیر سیاسی ترین موضوع دنیا رو پیدا کریم واسه ورزشی نویسی. 


بعد که پرونده سازی رو شروع کردیم فهمیدیم جریان فتنه و انحرافی و مافیا و اینترپل نشستن وسط ماجرا...


پ . ن : اسم پرونده : چمن ورزشگاه !

غیر سیاسی

ما که داد می زنیم «حق مون باخت نبود» ، هیچ وخ شده علنی بگیم «حق مون نبود ولی بردیم»؟

پ . ن : فرقی نداره طرفدار کدوم تیم و گروه باشیم ها

اونلی ذغال خوب

ورزشکار نشید ، ضرر داره


اول بروسلی مون ، بعدش روح الله مون ، حالام می گن وسط یه بازی فوتبال تو سرزمین فرعون 77 نفر از ناحیه سر ضربه خوردن و مُردن ! 

مرغ بریون نشاط

اونی که برای ما لذیذ جان بود 


واسه خانوادش عزیز جان بوده شاید

از عجایب شیوخ ما

ورزشی ها ثبت نام کردن برای انتخابات مجلس


سیاسیون ثبت نام کردن واسه انتخابات فوتبال


پ.ن : اینطور آدمایی هستیم ما 

در ضمن

فردا که بهار آید آزاد و رها هستیم 

من ِ معظم

... خودم که نه ... ولی شکمم ، بزرگ فامیله ...


کالیبر بالایی ها !

- الهی صد هزار مرتبه شکر !

- های دودره باز ! ... این که گفتی یه دفه حساب میشه ها ... گفته باشم !

 

می بینی ما رو اوستا؟

کامیون داشت میومد روی پژو تاکسی .
مسافر گفت : هر کی می ره اون بالا ، دیگه این پایینی ها رو نمی بینه .
راننده گفت : فقط یه نفره که با تمام بالایی اش ، پایینی ها رو هم می بینه ..