روزی نامه

وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت...

روزی نامه

وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت...

تمرین آدم وار زندگی کردن

به عنوان نخستین تمرین عملی،با گارسون رستوران دعوا کردم ؛ برای اولین بار و شاید برای آخرین بار.


احساس کردم خیلی بیش از حد دارم بهش علاقه نشون میدم و اونم خیلی بیش از حد داره ازم رو برمی گردونه!

.

.

.

.

پ.ن : عجالتاً روزی دو ساعت تمرین دموکراسی میکنم

دارم به انفجار خودم فکر می کنم ...

نیم نان و ربع نان و تکه نان برای من بیشتر از یکسری بازی های سیاسی و اقتصادی معنی دارد. یادآور همه [به ما چه ها] و [ غم نان خودم را بچسبم ها] است.

.

.

پ.ن اول: چراغ ما البت در همین خانه می سوزد و بس


پ.ن دوم: 

وقتی که اشتهای تو پرواز می کند

مادر نشسته است ، تو را ناز می کند

یعنی بخواب خوشگلکم وقت شام نیست
رویایمان ، کبوترمان روی بام نیست

امشب بخواب و گرم خودت باش و با خدا...
در بخت ما نوشته که  _ یا پول ، یا خدا ! _


از عجایب شیخ ما این است

صداوسیما با ایجاد شبکه های گوناگون زمینه رضایت سلایق متنوع را براورده کرده است..

.

.

.

پ.ن: فکر میکنید این جمله از کی بود ؟ بله، از خود سازمان صداوسیما

ساحر الایرانی الرضا الامیرخانی

شوکه ام

.

.

پ.ن اول: فصل اول قیدار رضا امیرخانی تموم شد

پ.ن دوم : قد یه بوق و چراغه فاصله بین هستی و نیستی، خنده و گریه، عشق و نفرت...



حرف کتاب، حساب نداره

اقتدا می کنیم به در گرانبهای شاعر بزرگوار و تاییدیه خود را بدینوسیله منتشر :

.

.

از محبت خارها گل نمی شود دیگر

/

/

/

پی نوشت: ممد نبودی ببینی

عدم تفکیکم آرزوست

یه روز می‌رسه که روز زن و مرد با هم تلفیق می‌شن، این فاصله‌ها و خط کشی‌ها برداشته می‌شن، و ما روز پستاندار رو به هم تبریک می‌گیم

.

.

.

پ.ن : مبروک

امروز نه ؛ فردا

دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا...


- خواهد شد آشکارا؟


- بله ؛ خواهد شد آشکارا

نیمه دوم انتخابات ، نیمه مربیان

به این ها می دهیم که به آن ها ندهیم 

پی نوشت : ای مجاهد شهید مطهر

شهر بی دفاع

این سیل سهم خانه های ما بود

اگر شهر همان شهر سابق بود!!!
.
.
.
.
پی نوشت : در دفاع از تلاش ها

شنبه شروع هفته اس...

دِموی جهنم، همین صبح شنبه سرکار رفتنه به ابوالفضل !

راس امور

کار بیهوده نمی کنه این آقا. این رو مطمئن هستم. دلیلی پشت کاراش هست.

.

.

.

پ.ن: لطفاً قبل از فحش دادن ، کمی تکان دهید !

ما اینطور آدمایی هستیم

این همسایه روبرویی یه زن و شوهر جوونن ، خیلی شادن ، عاشقن به معنای واقعی.

تا حالا زوج اینجوری خوشبخت ندیدم.


مثلن صب که از خواب بیدار میشن ، اول یه سِری دنبال‌بازی می‌کنن عین بچه ها ! بعد پسره آماده میشه بره سرکار ، درو باز میکنه، کلاه کاسکت رو سرشه ، لقمه‌ی نون و کره‌شم دستشه .

دختره میاد تا دم در، بازم میگن و می‌خندن.


یا یه وختایی صدای دختره میاد تو راهرو ، جیغ می‌کشه که : صـــبر کن منــــــــــــــــم بیــــــــــام. بعد میپره ترک موتور و میرن.


همسایه‌های دیگه میگن اینا چرا اینقدر خل و چلن؟
ولی من میگم عاشقن . عین تو فیلما .


دلم می‌خواد یه روز بهشون بگم سلام خوشبختا.بعد به مرده بگم رفیق ، الله وکیلی تا تهش همینطوری باش. همینطوری مرد بمون

بیچاره

هیچی نیست توی چشاش 


توی چشای مردی که روبروم نشسته توی مترو


شک ندارم 


الان اگه بیفتم بمیرمم از جاش تکون نخوره


لعنتی


واقعا توی چشاش هیچی نیست


بیچاره من

بیچاره زنش

بیچاره بچش

بیچاره کشورش ...

حواست هست؟

می دانیم چه نمی خواهیم


اما


کاش بدانیم چه می خواهیم ...

های

به نام خدا


یکشنبه خر است


پایان